up

سرپرستان بی سر پرست

زنان بی سرپرست؟

 

 تنهای تنهای تنها ... 

 

 

birthday

 

امروز تولدمه

 

تولدم مبارک

 

Today is my birthday

 

happy for me

آن شب قدرى كه گويند اهل خلوت امشب است  

فضايل شب قدر
شب قدر از شب هاى با عظمت و با اهميت سال است و دليل فضيلت اين شب بر ساير شب ها به اعتبار امورى است كه در اين شب محقق مى گردد وگرنه اجزاى زمان يا مكان ، درجه و رتبه وجودى شان يكى است و بين آنها تفاوتى وجود ندارد.
شب آمرزش گناهان است
در منهج الصادقين در تفسير سوره ((قدر)) از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده كه فرمودند: ((هر كس شب قدر را احيا دارد و مومن باشد و به روز جزا اعتقاد داشته باشد، تمامى گناهانش ‍ آمرزيده مى شود.))
قلب ماه رمضان است
در روايتى مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((از كتاب خدا استفاده مى شود كه شماره ماه هاى سال نزد خداوند، دوازده ماه است و سر آمد ماه ها، رمضان است و قلب ماه رمضان ، ليلة القدر است .))(46)
سرور شب هاست
پيامبر خاتم فرمود: ((ليلة القدر سيدة الليالى ))(47) شب قدر، سرور شبهاست .
از هزار ماه بهتر است
در فرهنگ غنى اسلام ، همه امور را با معيارهاى الهى مى سنجند؛ از اين رو قرآن كريم ، ابراهيم ، ((قهرمان توحيد)) را يك امت مى داند و يا در مورد شب قدر در قرآن مى خوانيم : (ليلة القدر خير من اءلف شهر) و در صحيفه سجاديه (دعاى 44) آمده است كه فضل ليله واحدة من لياليه ، على ليالى الف شهر و سماها، ليلة القدر(48).(49)
به چه سبب شب قدر بهتر از هزار ماه است ؟
در خبرى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل شده است : هنگامى كه ماه رمضان نزديك شد - در ايامى كه سه روز از ماه شعبان باقى بود - به بلال گفت : مسلمانان را به مسجد بخوان و چون گرد آمدند، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم ! پروردگار اين ماه را به شما اختصاص داده است ، آن سيد ماههاست و در آن شبى است كه از هزار ماه نيكوتر است .(50)
نظرهاى گوناگونى در خصوص بهتر بودن اين شب مبارك از هزار ماه ، ابراز شده است .(51)
الف ) عمل نيك در اين شب از هزار ماهى كه در آنها شب قدر نباشد بهتر است و در اين خصوص ، روايت زير قابل دقت است :
راوى از امام صادق (عليه السلام ) سوال مى كند: چگونه ممكن است شب قدر از هزار ماه بهتر باشد؟
امام (عليه السلام ) فرمودند: العمل فيها خير من العمل فى الف شهر ليس فيها ليله القدر.(52)
ب ) از امام زين العابدين (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: خدا به رسول خود محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت : آيا مى دانى براى چه شب قدر از هزار ماه برتر است ؟ اظهار داشت : نه .
خداوند فرمود: براى اين كه در اين شب ، فرشتگان و روح به اذن بارى تعالى هر امرى را فرود مى آورند.(53)
ج ) نزول قرآن در آن شب .
حال كه كلام به اين جا رسيد، بد نيست تا اشاره اى گذرا به وجوه ديگرى كه دانشمندان نقل كرده اند، داشته باشيم :
الف ) عبادت يك شب پيروان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از سلطنت هزار ماه بنى اميه - كه تقريبا هشتاد و اندى سال مى شود - برتر است .(54)
ب ) نقل است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نام چهار تن از عابدان (يحيى ، زكريا، حزقيل و يوشع ) را بر زبان جارى كرد و فرمود: ((اينان هشتاد سال خدا را پرستيدند و لحظه اى هم از ياد او غافل نشدند و مرتكب گناه نگرديدند.)) حضار تعجب كردند. جبرئيل ((سوره قدر)) را فرود آورد.(55)
پ ) ابوبكر ورّاق گويد: ملك سليمان هزار ماه بود و ملك ذوالقرنين هزار ماه و كسى كه در شب قدر خدا را عبادت كند، از ملك و سلطنت آن دو بهتر است .
ت ) ثعلبى گويد: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ياران خود فرمودند: در بنى اسرائيل ، عابدى مى زيست كه ((شمسون )) نام داشت ، وى هزار ماه ، سلاح بست و در راه خدا نبرد كرد. صحابه گفتند: آيا ما نيز با اين عمر كوتاه به چنين سعادتى نائل خواهيم شد؟ كه سوره قدر نازل گرديد.
ه ) شب قدر از هزار ماه بهتر است ، زيرا بر امت هاى پيشين ، هزاران ماه گذشت و آنان در تاريكى ها و گمراهى ها به سر مى بردند.
نزول قرآن در اين شب
طبق روايات موجود، مجموع قرآن ، كه معجزه جاويد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، در شب قدر دفعتا به صورت يك روح از لوح محفوظ به آسمان دنيا يا بيت المعمور و يا قلب پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده است .
اين را اصطلاحا نزول دفعى (يكباره ) و نزول اجمالى قرآن مى گويند، اما قرآن يك نزول تدريجى و تفصيلى هم دارد، كه طى 23 سال دوران نبوت پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به صورت الفاظ نازل شده است .
به همين علت ، لغويان بين كلمه نزول از باب افعال و از باب تفعيل فرق گذارده اند؛ از اين رو آياتى كه با لفظ ((انزال )) و مشتقات آن آمده ، ظاهر در نزول ((دفعى )) مى دانند و آياتى كه با لفظ ((تنزيل )) و مشقات آن وارد شده است ، ظاهر در نزول ((تدريجى )) مى دانند.
سوره قدر
نامگذارى يكى از ((سور قرآن )) به نام قدر (سورة القدر)، گوياى فضيلت و اهميت اين شب است .
شب مبارك
شب قدر شبى مبارك و فرخنده است ، چون قرآن كه بهترين خيرات و بركات است ، در اين شب نازل شده است : (انا اءنزلناه فى ليله مباركة .)
تعيين شب قدر
در اين كه شب قدر، بيش از يك شب در سال نيست و در اين كه آن شب در ماه مبارك رمضان واقع شده است ، نزد ما خلافى نيست ، اما در تعيين يكى از شب هاى ماه رمضان ، به عنوان شب قدر، بين علما و دانشمندان ، اختلاف وجود دارد. و همان طور كه ((صلوة وسطى )) در بين نمازهاى پنج گانه و ((اسم اعظم )) در ميان اسماى الهى و ((ساعت استجابت دعا)) در ساعت هاى روز جمعه و ((ولى خدا)) در بين بندگان و ((رضاى خدا)) در طاعات و ((سخط خود را)) در سيئات گذاشته است (56) و وقت قيام ساعت و هنگام قيام امام زمان (عج ) و وقت مرگ را نيز مشخص نفرموده است - تا اهل معصيت آنها را وسيله نيل به مقاصد خود قرار ندهند - و در مقابل ، مومنان بيشتر مراقب اعمال و رفتار خود باشند و كليه نمازهاى روزانه را با توجه و دقت كامل انجام دهند و كليه اسماى الهى را نيز مواظبت كنند و به همه بندگان احترام نمايند و روز جمعه به دعا بيشتر همت گمارند، زيرا:

چه هر گوشه ، تير نياز افكنى اميد است ناگه كه صيدى زنى
و قيام قيامت ، مخفى است تا مردم از وقوع ناگهانى او وحشت داشته باشند و شب قدر، نيز مستتر و مخفى است و دقيقا مشخص نيست ؛ اما بى گمان اين عدم تعيين به نفع بندگان است و در روايت آمده است كه :
قيل لاميرالمؤ منين (عليه السلام ): اخبرنا عن ليلة القدر؟ قال : ما اءخلوا من ان اكون اعلمها و لست اشك ان الله انما يسترها عنكم ، نظرا لكم ، لاءنه لو اعلمكموها عملتم فيها و تركتم غيرها.(57)
به امير مؤ منان على (عليه السلام ) گفتند: ما را از شب قدر آگاه كن . فرمود: خالى از اين نيستم كه آن را بدانم . شك ندارم كه خداوند به خاطر كمك كردن و مهلت دادن به شما آن را از شما مى پوشاند، چون اگر آن را به شما اعلام مى كرد، در همان شب عمل مى كرديد و در غير آن شب ، عبادت را ترك مى كرديد.
بنابراين شايد حكمت اخفا و مجهول ماندن آن اين باشد كه مومنان ، شبهاى بيشترى را قدر بدانند و به آرزوى درك فضيلت آن به كارهاى نيك و عبادت بيشترى پرداخته و از معاصى و زشتيها دورى گزينند و در پرستش خداوند تلاش نمايند.(58)
اى خواجه ، چه گويى ز شب قدر نشانى هر شب ، شب قدر است ، اگر قدر بدانى
علت ديگر اين امر را اين گونه گفته اند:
هنگامى كه بنده با اين كه يقين به ليله القدر ندارد و در اطاعت و بندگى ، كوشش و جهدى به سزا انجام داد تا شايد آن شب را درك كند، خداوند متعال در برابر ملائكه به انسان مباهات مى كند و مى گويد:
اين همان موجودى است كه آنان را مفسد و خون ريز، معرفى مى كرديد؛ اينكه تلاش و كوشش او را در شبى كه احتمال شب قدر بودن آن مى رود بنگريد و قضاوت كنيد كه اگر يقين به آن شب داشت ، چگونه اطاعت و بندگى مرا مى نمود؛ در اين هنگام روشن شد كه : انى اعلم ما لا تعلمون ...(59)
علت ديگر هم اين كه اگر اين شب خجسته معين بود، برخى بر اثر توفيق احياى آن ، مبتلا به عجب و غرور مى گردند و اگر معين نباشد، بر اثر تمرين و مراقبت بيشتر، ملكات فاضله در نفسشان راسخ ‌تر مى گردد و از بركات و پاداش هاى بيشتر بهره مى گيرند.(60)
استاد على كريمى جهرمى در كتاب حول ليلة القدر وجوهى براى اختفاى اين شب ذكر كرده اند، كه از آن جمله است :
اگر اين شب معلوم بود، حرمت و عظمت در خور شاءن را در نظر مردم نداشت . سيره مردمان بر اين است كه براى هر چه از ديد آنان مخفى است ، احترام بيشترى قائلند، چنان كه احترام گذارى آنان بر قبور ائمه و اعتاب آن بزرگواران كه در مسيرهاى دور و دراز است ، بيشتر از قبورى است كه در شهر و محل سكونت آنهاست و لذاست كه در عزلت ، عزت و كرامت است ، اما در معاشرت پياپى ، ذلت و مهانت .
و در كشكول شيخ بهايى مى خوانيم :

تو ز ديو نفس اگر جويى امان رو نهان شو، چون پرى از مردمان
چون شب قدر از همه مستور شد لاجرم از پاى تا سر، نور شد
اسم اعظم چون كسى نشناسدش سرورى بر كل اسما بايدش ‍
گنج خواهى ، كنج عزلت كن مقام واستتر واستخف ، عن كل الاءنام
تا تو نيز از خلق پنهانى همى ليله القدرى و اسم اعظمى
در شب ديگر كه اين اشعار را گفتم ، در خواب ديدم كه پدرم رقعه اى به من داد، چون ملاحظه كردم ، ديدم بر بالاى آن اين آيه شريفه مرقوم است :
تلك الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقين .
شايد هم به منظور تعظيم و بزرگداشت آن ، معين اش نكرده اند تا بندگان خطاپيشه با انجام گناه ، حرمت آن را نشكنند و مورد خشم پروردگار قرار نگيرند.(61)
از ابن عباس روايت كرده اند كه جمله ليله القدر سه بار در سوره قدر تكرار شده و مجموع حروف ليله القدر نه حرف است و حاصل ضرب سه در نه ، بيست و هفت است ، به همين مناسبت بايد شب قدر، شب بيست و هفتم باشد.(62)
در كتاب احكام القرآن ابن عربى معافرى اندلسى مالكى ، درباره تعيين ((شب قدر)) گويد:
شب 27 رمضان ، شب قدر است ، زيرا علما حروف سوره قدر را شمرده اند و چون به كلمه ((هى )) رسيدند، آن را 27 حرف يافتند و دانستند كه شب قدر، 27 رمضان است .(63)
البته اين روش برداشت از قرآن در نزد مفسران و محققان ما ناصحيح است ؛ دانشمند شهير شيعه ، مرحوم محمد جواد مغنيه ، پس از نقل اين كلام مى گويد:
اين نبوغ در استنتاج و اين ورع در تفسير كلام خدا، شى ء عجيب و غريبى نيست از كسى كه در مقام تعليق زدن بر فتواى امام شافعى مى نويسد: ((هذا كلام من لم يذق طعم الفقه )) و نيز در تعليق بر فتواى امام ابو حنيفه گويد: ((هذا فقه ضعيف .))
در هر حال برخى تصور كرده اند كه همه شب هاى ماه رمضان ، احتمال قدر بودن را دارد. و بعضى با استفاده از بعضى روايات ، شب اول و برخى شب هفدهم (64) و عده اى شب نوزدهم را شب قدر معرفى كرده اند.
جمع كثيرى به استناد روايات فراوان ديگر معتقدند كه در دهه آخر ماه رمضان است و اين قول ، اتقان بيشترى دارد.
اينك ، به پاره اى روايات كه مستند قول اخير است ، اشاره مى كنيم :
1. حمران از امام پنجم (عليه السلام ) درباره آيه (انا اءنزلناه فى ليلة مباركة )(65) مى پرسد. امام باقر (عليه السلام ) در جواب مى فرمايد:
نعم ليله القدر، فى كل سنه ، فى شهر رمضان ، فى عشر الاواخر؛(66)
بلى ، آن شب قدر است كه در تمام سالها در دهه آخر رمضان واقع شده است .
2. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايند:
((التمسوها فى العشر الاواخر؛(67) شب قدر را در دهه آخر ماه مبارك رمضان بجوييد.))
3. و نيز نقل است كه : ان النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) كان يوقظ اهله ، فى العشر الاواخر من شهر رمضان ؛ رسول خدا اهل خويش را در دهه آخر ماه رمضان بيدار مى كرد.
شب بيست و سوم
آن شب قدرى كه گويند اهل خلوت امشب است يارب اين تاثير دولت از كدامين كوكب است
در تعيين ((شب قدر)) اختلاف نظر است ، ولى از مجموع روايت هاى وارد شده در اين موضوع و سيره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت (عليهم السلام ) و اصحاب مى توان گفت :
شب قدر بودن شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان ، يقينى است . و شب هاى نوزدهم و بيست و يكم وسيله اى براى دست يافتن به آن است .
اينك به ادله اى چند در اين خصوص اشاره مى شود:
الف ) از شيعه و اهل سنت ، نقل كرده اند كه : عبدالله انيس انصارى (جُهَنى ) كه در خارج مدينه مى زيسته و شرايطش طورى بوده كه نمى توانسته زياد به مدينه بيايد و از خيرات و بركات رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) استفاده كند روزى خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شرفياب شد و عرض كرد: من شتران و گوسفندان و كارگرانى دارم و منزلم از مدينه دور است ، ولى دوست دارم ، يك شب از شب هاى ماه رمضان را معين فرماييد تا سعى كنم به مدينه بيايم و در نماز حاضر شوم .
فدعاه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) فسارّه فى اءذنه ، فكان الجهنى ، اذا كان ليلة ثلاث و عشرين ، دخل بابله و غنمه و اهله ، الى المدينة ؛(68)
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مطلبى را به گوش او سرى فرمودند و پس از آن اين مرد، شب هاى بيست و سوم ماه رمضان با شتران و گوسفندان و كارگران خود وارد مدينه مى شد.
بعضى اين روايت را با شب قدر تطبيق داده اند.
ب ) سفيان بن السمط گويد:
قلت لابى عبدالله (عليه السلام ): الليالى التى يرجى فيها من شهر رمضان ...
((شبهايى كه احتمال مى رود، ((شب قدر)) در آنها باشد، كدام است ؟))
حضرت فرمود:
((تسع عشره واحدى و عشرين و ثلاث و عشرين ؛ شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم است .))
قلت ، فان اءخذت انسانا، الفترة او علة ، ما المعتمد عليه من ذلك ؛
پرسيدم : اگر كسى معذور باشد، به كدام شب بيشتر اهميت بدهد؟ فرمودند:
((ثلاث و عشرين ؛ به شب بيست و سوم .))
پ ) از امام صادق (عليه السلام ) روايت است كه فرمودند:
التقدير فى ليلة تسعه عشر، و الابرام فى ليلة احدى و عشرين ، و الاءمضاء فى ليلة ثلاث و عشرين ؛ اندازه گيرى و تقدير امور در شب نوزدهم انجام مى شود و سپس در بيست و يكم ، ابرام و مهيا براى امضا مى گردد و آن گاه در شب بيست و سوم ، امضا خواهد شد.
ت ) شيخ صدوق مى فرمايد:
اتفق مشايخنا - رضى الله عنهم - فى ليلة القدير، على انها ليله ثلاث و عشرين من شهر رمضان .(69) بزرگان شيعه اتفاق كرده اند كه شب قدر، بيست و سوم رمضان است .
ث ) فتّال نيشابورى نيز مى نويسد:
اتفق اكثر مشايخنا - رضى الله عنهم - على ان ليلة القدر، ليله ثلاث و عشرين .(70)
((بيشتر مشايخ ما اتفاق كرده اند كه بيست و سوم ماه رمضان ، شب قدر است .))
اعمال مخصوص اين شب نيز مؤ يد مدعاى ماست ؛ مثلا انجام دو غسل (اول و آخر شب ) و خواندن هزار مرتبه سوره قدر و تلاوت سوره دخان كه نخستين آيه اش اين است : (انا اءنزلناه فى ليلة مباركة ).
ج ) در تفسير گازر آمده است :
((عبدالله عمر گفت : در عهد رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) چند نفر از صحابه به خواب ديدند كه شب قدر، شب بيست و سوم است . حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: خواب هاى شما موافق است ، هر كه خواهد عبادتى كند، به شب بيست و سوم اهميت دهد.))
چ ) و در خبر است كه بنى سلمه جمعى را به مدينه فرستادند تا از رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) بپرسند كه شب قدر، كدام شب است . به نزديك حضرت آمدند و سوال كردند. حضرت در جواب پرسشى كردند: امشب چندم است ؟ گفتند: بيست و دوم . سپس پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: ((فردا شب .))
ح ) از امام صادق (عليه السلام ) منقول است كه فرمودند:
ان ليلة الثالث و العشرين من شهر رمضان ، هى ليلة الجهنى ، فيها يفرق كل امر حكيم ، و فيها تثبت البلايا و المنايا و الاجال و الارزاق و القضايا و جميع ما يحدث الله فيها، الى مثلها من الحول ، فطوبى لعبد احياها، راكعا و ساجدا و مثّل خطاياه بين عينيه و يبكى عليها، فاذا فعل ذلك ، رجوت ان لا يخيب ان شاء الله .(71)
از اين روايت استفاده مى شود كه محققا شب بيست و سوم رمضان ، همان ليله جهنى است كه در آن ، هر امر محكمى فيصله داده خواهد شد و در آن شب ، هر حادثه اى اعم از بلا، مرگ ، زندگى و روزى و تمام آنچه از حوادث الهى در اين شب و ساير شب ها در طول سال واقع خواهد شد، معين مى گردد.
و سپس امام (عليه السلام ) مى افزايند:
((خوشا به حال آن بنده اى كه شب ياد شده را به ركوع و سجود احيا نمايد و گناهان خود را در مقابل ديدگان مجسم كند و بر انجام آنها بگريد كه اگر چنين كرد، اميدوارم كه به خواست خدا نااميد نشود.))
حفص بن غياث از امام صادق (عليه السلام ) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كرده است :
انزل القرآن فى ثلاث و عشرين من شهر رمضان ؛(72)
قرآن در شب 23 رمضان نازل شده است . از سوى ديگر بر حسب دو آيه از قرآن ، اين كتاب آسمانى در ماه رمضان و در شب قدر نازل شده است ، بنابراين شب قدر شب 23 رمضان است .
سيد ابن طاووس رحمه الله مى گويد: ((طبق كشف و بيان ، شب قدر همان شب بيست و سوم رمضان مى باشد.))(73)
شب قدر در مناطق مختلف
آيا شب قدر در تمام كره زمين يك شب معين است يا متفاوت است ؟
بعضى معتقدند، از آن جا كه شروع ماه هاى قمرى در همه مناطق همزمان نيست ، شب قدر هم در همه بلاد، يك شب خاص نخواهد بود. برخى ديگر مى فرمايند: آغاز ماه هاى قمرى ، در كليه مناطق يكى است و اگر در شهرى از شهرها هلال رؤ يت شود، آن شب در جميع مناطقى كه با محل رؤ يت در بخشى از شب مشتركند، اول ماه است و آن گاه پس از گذشت 23 شب از رويت هلال رمضان ، آن شب ((ليلة القدر)) است .
دليل اين بزرگان ، اطلاق صحيحه هشام بن حكم از امام صادق (عليه السلام ) است كه فرمودند:
ان كانت له بيّنه عادلة على اهل مصر، انهم صاموا ثلاثين على رؤ يته ، قضى يوما.
كسى به واسطه نديدن هلال ، 29 روز ماه رمضان را روزه گرفت ، سپس بينه عادله پيدا شد بر اين كه در شهرى از شهرها سى روز روزه گرفته اند، به واسطه رويت هلال در شب قبل آن ، بايد يك روز قضا كند.
و در موثقه بصرى ، امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
((فان شهد اهل بلد آخر، فاقضه ؛ اگر اهل شهرى شهادت دهند كه هلال را ديده اند و در آن روز كه يوم الشك بود و روزه نگرفت ، بايد آن را قضا كند.))
در اين مورد، صاحب جواهر و نراقى در مستند و حكيم در مستمسك ، نيز اين قول را تقويت كرده اند.
و اما از آنجا كه اكثر فقها صحيحه هشام را مقيد دانسته اند، لذا بر ماست كه رعايت احتياط كرده و ضمن توجه به رويت هلال در شهرهاى نزديك و يا موافق در افق ، شب بيست و سوم پس از رويت هلال در بلد خود را نيز احيا بداريم و همچنين شب بيست و سوم پس از رويت هلال در شهرهاى دور و يا مخالف در افق را نيز احيا بگيريم تا مطمئن به درك فضيلت شب قدر گرديم .
محرومان از بركات ليله القدر
از برخى روايات استفاده مى شود كه گروهى از اسلام و رحمت و ديگر بركات شب قدر محرومند و آنها عبارتند از:
1. شارب الخمر؛
2. خورنده گوشت خوك ؛
3. كسى كه خود را به وسيله زعفران آرايش نمايد.(74)
4. آنان كه در منزل خود، سگ نگهدارى مى كنند (مگر به خاطر مصلحتى مشروع ).(75)
5. ملعونان (منافقان )، رباخواران ، پيشوايان شرور، كافران ، رشوه گيران ، رشوه دهندگان ، قاطعان رحم ، شهوت رانان ، كتمان كنندگان حقيقت ، فتنه گران ، ظالمان ، يارى دهندگان ظالمان ، شراب خواران ، اهل تهمت و دروغ و غيبت ، تاركان معروف و عاملان منكر و عاق والدين و ساحران و...
6. كسى كه كينه برادر مسلمان خود را به دل گيرد و با او دشمن باشد.
ميبدى مى نويسد: فرشتگان و جبرئيل گرد عالم مى گردند و به همه جاى ها در آيند و به همه خانه هاى مومنان در شوند، خانه اى كه در آن جا ((مى )) بود يا مدمن الخمر بود يا فرزندى عاق بر پدر و مادر يا قاطع رحم بود يا در آن خانه سگى بود يا تصاوير يا كسى كه نماز نكند يا دو مسلمان كه با يكديگر به هجرت باشند و سخن نگويند، فرشتگان در اين خانه ها نروند و از خيرات و بركات اين شب محروم باشند.(76)
در رفع اين ابهام كه چرا عرشيان توجهى به اين گروه از انسان ها ندارند و چرا بايد از نورانى بودن شب قدر و بركات آن محروم باشند، بايد گفت :
اين گونه افراد با رمضان انسى ندارند و زمينه بهره ورى از بركات اين شب ها را در خود فراهم نياورده اند و روحشان نيز آمادگى پذيرش ملائك و حقيقت برتر از آن روح را ندارند؛ كسى كه در طول يك سال ، با بى بند و بارى زندگى را ادامه داده و از انجام هر خلافى كوتاهى نكرده است ، چگونه مى تواند چشم به شب قدر بدوزد و پذيراى ملائكه گردد؟!
آرى بايد نخست ديو را از جان بيرون راند و آن گاه به انتظار فرود آمدن ملائكه و روح و نيز بارش رحمت الهى نشست ، زيرا وجود زمينه هاى پذيرش از ضروريات محسوب مى گردد.
البته ناگفته نماند كه تزكيه خانه دل از وسوسه هاى ابليس لعين و پاكسازى آن از آلودگى هاى ظلمانى و آنگاه ايجاد زمينه براى تغذيه سالم آن از غذاهاى معنوى و آرامش بخشى ، هم چون ذكر و ياد خدا و توبه و استغفار و تلاوت قرآن و توسل و در نهايت ، درك فيوضات الهى در ليله القدر، بدون توفيق از جانب حق تعالى به دست نمى آيد و روى همين اصل است كه عارف سالك ، مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى در المراقبات مى فرمايد:
((از مهم ترين دعاها در ماه رمضان ، اين است كه براى توفيق ((عبادت شب قدر)) زياد دعا كند)) و ما نيز دست به دعا برداشته و گوييم :
پروردگارا، ما را از آنان كه از خيرات و بركات اين شب (ليلة القدر) محرومند، قرار مده و خير دنيا و آخرت را براى ما و پدر و مادر و فرزندانمان مقدر فرما.
اجمالى از وظايف ما در شب قدر
اعمال و وظايف شب هاى قدر را مى توان به دو قسم تقسيم كرد:
1. وظايف مشترك ؛
2. وظايف مخصوص ؛
اينك به برخى از اعمال مشترك در شب هاى قدر اشاره مى كنيم تا آنان كه خواهان خوش كامى و خوش بختى هستند، به انجام آنها بپردازند:
1. غسل
شست و شويى كن و آنگه به خرابات خرام تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده (77)
جهت پاكيزگى جسم و صفاى روح و روان ، مستحب است (78) به نيت شب قدر و با قصد تقرب به خدا در اول آن شب ، غسل انجام شود.(79)
سيد ابن طاووس در اقبال به سند خود از امام صادق (عليه السلام ) روايت مى كند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در دهه آخر ماه رمضان هر شب غسل مى كرد.(80)
2. احيا و شب زنده دارى
حضرت باقر العلوم (عليه السلام ) به نقل از آباء كرامش نقل مى كند:
((رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نهى كرد كه از شب بيست و يكم و شب بيست و سوم ، غفلت شود و نهى كرد كه كسى در آن شب بخوابد.))(81)

http://www.aviny.com/occasion/Islamic/Ramazan/Ghadr/87/Shab_Ghadr/227-0002.aspx

شب قدر

آمدم  از سفر دور  و دراز   ای رمضان

هر چه جان بود سپردم به آواز نیاز  ای رمضان

هر چه دل بود شكستم با سوز و ساز ای رمضان

سر به آيينه الغوث زدم در شب قدر

آب شد زمزمه راز و نياز ای رمضان

توشه کن اشک مناجات مرا،تا محرم تا صفر تا کربلا تا مدینه ای رمضان

مناجات شعبانیه

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ

هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِينا لَكَ مُتَضَرِّعا إِلَيْكَ رَاجِيا لِمَا لَدَيْكَ ثَوَابِي

خداوندا، برمحمد و خاندان محمد درود فرست و آن دم که تو را خوانم، دعایم بشنو؛ و چون تو را ندا دهم ندایم

بشنو؛ و آنگاه که با تو راز گویم، به من رخ بنمای که [از همه جهان و جهانیان] به سوی تو گریخته‌ام و در پیشگاهت

ایستاده‌ام، نالان و زاران و بی‌برگ و نوا، و به پاداشی که نزد توست امیدوارم.

وَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ تَخْبُرُ حَاجَتِي وَ تَعْرِفُ ضَمِيرِي وَ لا يَخْفَى عَلَيْكَ أَمْرُ مُنْقَلَبِي وَ مَثْوَايَ وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ

مَنْطِقِي وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِي وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِي

و تودانی که در دل چه دارم و از نیازم آگهی و نهادم می‌شناسی؛ و کار این سرای و آن سرایم برتو پوشیده نیست. [و تودانی] آنچه خواهم که به زبانم رانم و بنمایم و خواسته‌ام گویم و آنچه برای سرانجام خویش بدان امیدوارم.

وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِيرُكَ عَلَيَّ يَا سَيِّدِي فِيمَا يَكُونُ مِنِّي إِلَى آخِرِ عُمْرِي مِنْ سَرِيرَتِي وَ عَلانِيَتِي وَ بِيَدِكَ لا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضَرِّي

سرورا، سرنوشتم به دست توست و هر آنچه تا واپسین دم حیاتم، نهان و عیان از من سرزند، تو دانی. و کاستی و فزود و سود و زیانم تنها به دست توست نه دگری.

إِلَهِي إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي وَ إِنْ خَذَلْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُنِي

معبودا، اگر مرا از رزقت ناکام گردانی، کیست که روزی‌ام دهد؟ و اگر به خواری‌ام کشانی، کیست که یاری‌ام دهد؟

إِلَهِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ غَضَبِكَ وَ حُلُولِ سَخَطِكَ

معبودا، از خشم تو و فرود آمدن کیفرت به تو پناه برم.

 إِلَهِي إِنْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ

معبودا، اگر من سزاوار رحمت تو نیستم، تو خود سزاواری که مرا از مهر و بخشش بی‌شمارت برخوردار کنی.

إِلَهِي كَأَنِّي بِنَفْسِي وَاقِفَةٌ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ فَقُلْتَ [فَفَعَلْتَ‏] مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِي بِعَفْوِكَ

معبودا، آن سان به رحمت تو امیدوارم که گویی در پیشگاهت ایستاده‌ام و توکل بسزایم به تو برسرم سایه گسترده است، پس تو فرمانی را که سزاوار آنی، رانده‌ای و مرا در عفو و گذشتت پوشانده‌ای!

إِلَهِي إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَى مِنْكَ بِذَلِكَ وَ إِنْ كَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِي وَ لَمْ يُدْنِنِي [يَدْنُ‏] مِنْكَ عَمَلِي فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَيْكَ وَسِيلَتِي

معبودا، اگر بر من بخشش آری، کیست که در بخشودن، سزاوارتر از تو باشد؟ و اگر مرگم در رسد در حالی که کردارم مرا به تو نزدیک نکرده [به یکایک گناهانم اعتراف می‌کنم] و اقرار به گناهانم را وسیله‌ای برای وصال به تو قرار می‌دهم.

إِلَهِي قَدْ جُرْتُ عَلَى نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا

معبودا، با گرایشم به خواهش نفس، برخود ستم کردم. پس وای بر من اگر بر آن آمرزش نیاوری!

إِلَهِي لَمْ يَزَلْ بِرُّكَ عَلَيَّ أَيَّامَ حَيَاتِي فَلا تَقْطَعْ بِرَّكَ عَنِّي فِي مَمَاتِي

معبودا، هماره نیکی تو در طول زندگانی‌ام به من رسیده، و اینک نیکی و احساس خود را به گاه مرگم نیز بر من ارزانی دار.

 إِلَهِي كَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِكَ لِي بَعْدَ مَمَاتِي وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِي [تُولِنِي‏] إِلا الْجَمِيلَ فِي حَيَاتِي

معبودا، چگونه پس از مرگم از الطافت نومید شوم در حالی که در سراسر زندگانی‌ام چیزی جز نیکی برمن روا نداشته‌ای؟

  إِلَهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ عُدْ عَلَيَّ بِفَضْلِكَ عَلَى مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ

معبودا، کارم را آن سان برعهده گیر که تو خود سزاوار آنی، و از فضلت بر بنده‌ گنهکاری چون من بخش که نادانی‌اش او را در گرداب خود فرو برده است.

إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوبا فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الْأُخْرَى [إِلَهِي قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَيَ‏] إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ فَلا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ

معبودا، تو گناهانی از من در دنیا پوشاندی که من به پوشاندن آنها در آخرت نیازمندترم. اینک اگر این گناهان را بر احدی از بندگان شایسته‌‌ات نمایان نکرده‌ای، مرا در روز رستاخیز نیز در حضور مردم رسوا مفرما!

إِلَهِي جُودُكَ بَسَطَ أَمَلِي وَ عَفْوُكَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِي

معبودا، بخشایندگی‌ات بساط امید و آرزویم گسترد و گذشت تو از کردارم برتر آمد

إِلَهِي فَسُرَّنِي بِلِقَائِكَ يَوْمَ تَقْضِي فِيهِ بَيْنَ عِبَادِكَ

معبودا، روزی که در میان مردم داوری کنی، مرا به دیدارت شاد گردان.

إِلَهِي اعْتِذَارِي إِلَيْكَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرِي يَا أَكْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْهِ الْمُسِيئُونَ

معبودا، عذرخواهی‌ام به درگاه تو مانند عذرخواهی کسی است که به پذیرش عذرش سخت نیازمند است. از این رو پوزشم پذیر، ای بزرگوارترین کسی که بدکاران از او پوزش خواهند.

 إِلَهِي لا تَرُدَّ حَاجَتِي وَ لا تُخَيِّبْ طَمَعِي وَ لا تَقْطَعْ مِنْكَ رَجَائِي وَ أَمَلِي

معبودا، [دست] نیازم[خالی] باز مگردان و چشم امیدم نومید مساز، و [رشته‌] امید و آمالم مگسل.

إِلَهِي إِنْ كَانَ صَغُرَ فِي جَنْبِ طَاعَتِكَ عَمَلِي فَقَدْ كَبُرَ فِي جَنْبِ رَجَائِكَ أَمَلِي

معبودا، حاجتم را باز مگردان و طمعم را به نوميدى مكشان و اميد و آرزويم را از درگاهت قطع مفرما.

إِلَهِي لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِي لَمْ تَهْدِنِي وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِيحَتِي لَمْ تُعَافِنِي

معبودا، اگر خواری‌ام می‌خواستی، هدایتم نمی‌کردی و اگر رسوایی‌ام می‌خواستی، عافیتم نمی‌بخشیدی.

 إِلَهِي مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِي فِي حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي طَلَبِهَا مِنْكَ

معبودا، چنین گمان ندارم که تو، بنده نیازمندی همچون مرا که برای رفع نیازم عمری در پیشگاهت سپری کرده‌ام، از خود برانی.

 إِلَهِي فَلَكَ الْحَمْدُ أَبَدا أَبَدا دَائِما سَرْمَدا يَزِيدُ وَ لا يَبِيدُ كَمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى

معبودا، ستایش جاودان و پایدار و همیشگی از آن توست؛ ستایشی که فزونی گیرد و به نیستی نرود و آن سان باشد که تو دوست داری و پسندی.

 إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ

معبودا، اگر مرا به جرم و جریرتم گیری، تو را به عفو و گذشتت گیرم؛ و اگر مرا به گناهم‌گیری، تو را به آمرزشت گیرم؛ و اگر مرا به آتشم اندرسازی، به دوزخیان گویم که: <منم دوستدار تو!>‌

اِلهى اِنْ كانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِكَ عَمَلى فَقَدْ كَبُرَ فى جَنْبِ رَجاَّئِكَ اَمَلى

معبودا، اگر در برابر طاعتِ تو کردارم خوار و بی‌مقدار آید، ولی در برابر امید [به بزرگواری‌ات] آرزویم بسی بزرگ است.

 إِلَهِي كَيْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَ بِالْخَيْبَةِ مَحْرُوما وَ قَدْ كَانَ حُسْنُ ظَنِّي بِجُودِكَ أَنْ تَقْلِبَنِي بِالنَّجَاةِ مَرْحُوما

معبودا، چه سان از درگاهت ناکام بازگردم که به تو بس خوش‌گمانم که مرا کامروا و برخوردار از مِهرت بازگردانی؟

 إِلَهِي وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ أَبْلَيْتُ شَبَابِي فِي سَكْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْكَ

معبودا، عمرم را در بی‌خبری از تو سپری کردم و جوانی‌ام را در سرمستیِ دوری از تو فرسودم!

إِلَهِي فَلَمْ أَسْتَيْقِظْ أَيَّامَ اغْتِرَارِي بِكَ وَ رُكُونِي إِلَى سَبِيلِ سَخَطِكَ

معبودا، در روزگارانِ غرور به تو بیدار نشدم و هماره رهِ خشم تو پوییدم.

إِلَهِي وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيْكَ مُتَوَسِّلٌ بِكَرَمِكَ إِلَيْكَ

معبودا، اینک منم بنده تو و زاده بنده تو. در پیشگاهت ایستاده‌ام و به بزرگواری و بخشندگی‌ات توسل جسته‌ام.

 إِلَهِي أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَيْكَ مِمَّا كُنْتُ أُوَاجِهُكَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْيَائِي مِنْ نَظَرِكَ وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْكَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِكَرَمِكَ

معبودا، منم بنده‌ای که از سرِ شوخ‌چشمی در پیشگاه تو گنه کردم، و اینک از تو عفو خواهم؛ زیرا که عفو، صفتِ بزرگواری و بخشندگی توست.

إِلَهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ وَ كَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَكُونَ كُنْتُ فَشَكَرْتُكَ بِإِدْخَالِي فِي كَرَمِكَ وَ لِتَطْهِيرِ قَلْبِي مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْكَ

معبودا، مرا توانی نیست که بدان از چنگ گناهانم گریزم، مگر وقتی که تو با دوستی‌ات بیدارم کنی و آن سان شوم که تو خواهی؛ پس سپاست گویم از آن رو که مرا به [دریایِ] کرمت درآوردی و دلم از پلیدی غفلت از حضرت تو زدودی.

إِلَهِي انْظُرْ إِلَيَّ نَظَرَ مَنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِكَ فَأَطَاعَكَ يَا قَرِيبا لا يَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ يَا جَوَادا لا يَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ

معبودا، مرا به چشم آن بنده‌ای نگر که او را خواندی و پاسخت داد [و به سویت شتافت] و او را بر طاعتت گماردی و از تو فرمان بُرد. ای نزدیکی که [از هیچ بنده‌ای] دور نشوی [و حتی] از بندگان مغرورت نیز دوری نمی‌گزینی. و ای بخشنده‌ای که به امیدواران پاداشت، تنگ‌چشمی نمی‌کنی!‌

إِلَهِي هَبْ لِي قَلْبا يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ وَ لِسَانا يُرْفَعُ إِلَيْكَ صِدْقُهُ وَ نَظَرا يُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ

معبودا، به من دلی بخش که مشتاق مقام قرب تو شود، و زبانی که صدقش به سوی درگاهت بالا رود، و دیده‌ای حقیقت‌بین که به تو تقرب جوید.

إِلَهِي إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ غَيْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِكَ غَيْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ غَيْرُ مَمْلُوكٍ [مَمْلُولٍ‏]

معبودا، هر که به تو شناخته شود، گمنام نگردد [یا: هر که تو را شناسد، جهل و نادانی به او روی نکند.] و هر که به تو پناه جوید، خوار نشود. و هر که تو به او رخ بنمایی، بنده‌ دگری نشود.

 إِلَهِي إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِكَ لَمُسْتَنِيرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ لَمُسْتَجِيرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِكَ

معبودا، هر که به نور تو راه پوید، هماره روشن ضمیر باشد و هر که آستانِ تو جوید، هماره در پناهت سر کند.

يَا إِلَهِي فَلا تُخَيِّبْ ظَنِّي مِنْ رَحْمَتِكَ وَ لا تَحْجُبْنِي عَنْ رَأْفَتِكَ

معبودا، به تو پناه جستم؛ مباد که برخلاف آنچه به تو گمان دارم، با من رفتار کنی و از رحمتت دورم سازی!

إِلَهِي أَقِمْنِي فِي أَهْلِ وَلايَتِكَ مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّيَادَةَ مِنْ مَحَبَّتِكَ

معبودا، مرا در شمار دوستانت قرار ده، همانها که به فزونیِ دوستی‌ات امید بسته‌اند.

إِلَهِي وَ أَلْهِمْنِي وَلَها بِذِكْرِكَ إِلَى ذِكْرِكَ وَ هِمَّتِي فِي رَوْحِ نَجَاحِ أَسْمَائِكَ وَ مَحَلِّ قُدْسِكَ

معبودا، هماره مرا شیفته یادت گردان؛ آن‌سان شیفتگی که جلوه نامهایت وجودم را فرا گیرد و مرا به مقام قدس تو رساند.

إِلَهِي بِكَ عَلَيْكَ إِلا أَلْحَقْتَنِي بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِكَ وَ الْمَثْوَى الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِكَ فَإِنِّي لا أَقْدِرُ لِنَفْسِي دَفْعا وَ لا أَمْلِكُ لَهَا نَفْعا

معبودا، به ذات تو بر تو سوگند که مرا به جایگاه بندگان فرمانبردار و شایسته‌ات رسانی، که مرا توانی نیست که از خود زیانی رانم و برای خود سودی به دست آرَم.

إِلَهِي أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوكُكَ الْمُنِيبُ [الْمَعِيبُ‏] فَلا تَجْعَلْنِي مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ

معبودا، منم بنده ناتوان گنهکار و برده‌ توبه‌کننده‌ات. مرا در شمار کسانی قرار مده که از آنان رخ برتافته‌ای و از فریطِ غفلت، هرگز مشمول گذشت تو نگردند!

إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ

معبودا، مرا به کمالِ گسستن [از خلق] و پیوستن به خودت رسان و دیده‌ قلبمان را با فروغی که بدان تو را مشاهده کنند، روشن فرما تا دیده دل ما حجابهای نورانی را بر درَد و به کانِ عظمت و جلال رسد و جانهای ما به مقام والای قدس تو بپیوندد.‌

إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّا وَ عَمِلَ لَكَ جَهْرا

معبودا، مرا در شمار کسانی قرار ده که چون آنان را خواندی، پاسخت دادند و چون بدانان نگریستی، بر اثر تجلّی شکوه و جلالت، مدهوش شدند. پس تو با آنها به نهان، راز گفتی و آنان به عیان، به طاعت تو پرداختند.

إِلَهِي لَمْ أُسَلِّطْ عَلَى حُسْنِ ظَنِّي قُنُوطَ الْإِيَاسِ وَ لا انْقَطَعَ رَجَائِي مِنْ جَمِيلِ كَرَمِكَ

معبودا، بر نیک گمانی‌ام [به تو] زنگار نومیدی ننشانم که هرگز امیدم به بزرگواری زیبای تو گسسته نشود.

 إِلَهِي إِنْ كَانَتِ الْخَطَايَا قَدْ أَسْقَطَتْنِي لَدَيْكَ فَاصْفَحْ عَنِّي بِحُسْنِ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ

معبودا، اگر خطاها مرا از نظر تو انداخته، به خاطر توکل و اعتماد شایسته‌ام به تو، از من درگذر!

إِلَهِي إِنْ حَطَّتْنِي الذُّنُوبُ مِنْ مَكَارِمِ لُطْفِكَ فَقَدْ نَبَّهَنِي الْيَقِينُ إِلَى كَرَمِ عَطْفِكَ

معبودا، اگر گناهان، مرا از بلندای الطاف شایانت به نشیبِ [حرمان] فرو کشد، ولی یقینم به کرمت همچنان بیدار و آگاهم نگه داشته است.‌

إِلَهِي إِنْ أَنَامَتْنِي الْغَفْلَةُ عَنِ الاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِكَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِي الْمَعْرِفَةُ بِكَرَمِ آلائِكَ

معبودا، اگرچه خواب غفلت مرا درربود و نگذاشت که آماده دیدارت شوم، ولی شناختی که به نعمت‌هایم دارم، مرا بیدار داشته است.‌

إِلَهِي إِنْ دَعَانِي إِلَى النَّارِ عَظِيمُ عِقَابِكَ فَقَدْ دَعَانِي إِلَى الْجَنَّةِ جَزِيلُ ثَوَابِكَ

معبودا، اگر کیفر بزرگت مرا به سوی آتش رانَد، ولی لطف فراوانت مرا به سوی بهشت خوانَد.‌

إِلَهِي فَلَكَ أَسْأَلُ وَ إِلَيْكَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ يُدِيمُ ذِكْرَكَ وَ لا يَنْقُضُ عَهْدَكَ وَ لا يَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ وَ لا يَسْتَخِفُّ بِأَمْرِكَ

معبودا، از تو خواهم و به درگاه تو نالم و به تو گرایم. و از تو خواهم که بر محمد و خاندان محمد درود فرستی و مرا در شمار کسانی قرار دهی که هماره یاد تو کنند و پیمانت نگه دارند و از سپاست غفلت نورزند و فرمانت خوار نشمرند.‌

إِلَهِي وَ أَلْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّكَ الْأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عَارِفا وَ عَنْ سِوَاكَ مُنْحَرِفا وَ مِنْكَ خَائِفا مُرَاقِبا يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما كَثِيرا.

معبودا، مرا به نور گرانقدر خویش رسان تا تو را شناسم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم؛ ای دارنده‌ شکوه و بزرگواری و درود و سلام فراوان خدا بر محمد فرستاده‌اش و خاندان پاکش باد.‌

 

تفاوت فساد انسان و فساد حیوان

حیوانها وقتی میمیرند فاسد میشوند ....ولی ادما قبل اینکه بمیرند فاسد میشوند

ارزش انسان

ارزش انسان به تعداد خدمتکاران اونیست، بلکه به تعداد کسانی است که او به آنهاخدمت می کند

اعمال خاص لیلة الرغائب

کلمهٔ «رغائب» جمع «رغیبه» به معنای چیزی که مورد رغبت و میل است و نیز به معنای عطا و بخشش فراوان می‌باشند. بنابر معنای اول «لیله الرغائب» شبی است که میل و توجه به عبادت و بندگی در آن بسیار است

لیلة الرغائب به معنی شب آرزوهاست و مؤمنین در این شب حاجات خود را از ذات باریتعالی مسئلت می کنند اما اگر بخواهیم به معنی واقعی این اصطلاح پی ببریم شاید بهترین تعبیر آن باشد که این شب شبی برای طلب بهترین نیتها و بهترین رغبتها از خداوند و چه نیتی بهتر از اینکه از خداوند بالاترین آرزوی انبیاء و اولیاء را که ظهور آخرین حجت خدا و بقیة الله حضرت مهدی(عج) است را درخواست کنیم تنها مردمان عصر غیبت نیستند که از گسترش جور و ستم به ستوه آمده، در انتظار ظهور واپسین حجّت خدا ثانیه شماری نموده، در آتش فراقش می سوزند و از طولانی شدن غیبتش خون می گریند، بلکه همه پیامبران از غیبت و ظهور یوسف زهرا(س) سخن گفته، فضایل و مناقبش را ستوده، انتظار ظهورش را به امّت خود توصیه نموده اند

از جمله آنکه رسول خدا محمد مصطفی(ص) فرمود: ماه رجب، ماه استغفار امت من است. پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است

همچنین ایشان به روزه در ماه رجب سفارش فرموده و بشارت دادند: هر كس یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودی خدا می شود و غضب الهی از او دور می گردد و دری از درهای جهنم بر روی او بسته می شود.

زنده داری اولین شب جمعه ماه رجب است که آن را «لیلة الرغائب» نامند. لیلة الرغائب به معنی شب آرزوهاست

براي آن عملي از حضرت رسول صَلَّي اللَّهِ عَلِيهِ وَ اله وارد شده با فضيلت بسيار که سيّد در اقبال و علاّمه در اجازه بني زهره نقل کرده‌اند از جمله فضيلت او آنکه گناهان بسيار بسبب او آمرزيده شود و آنکه هر که اين نماز را بگذارد ون شب اوّل قبر او شود، حقّ تعالي بفرستد ثواب اين نماز را بسوي او به نيکوتر صورتي با روي گشاده و درخشان  زبان فصيح پس با وي گويد اي حبيب من! بشارت باد تو را که نجات يافتي از هر شدّت و سختي گويد تو کيستي؟ بخدا سوگند که من روئي بهتر از روي تو نديدم و کلامي شيرين‌تر از کلام تو نشنيده‌ام و بوئي بهتر از بوي تو بوئيدم.گويد من ثواب آن نمازم که در فلان شب از فلان ماه از فلان سال بجا آوردي؛ امشب بنزد تو آمدم تا حقّ تو را ادا کنم و مونس تنهائي تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دميده شود من سايه بر سر تو خواهم افکند در عرصه قيامت پس خوشحال باش که خير هرگز از تو معدوم نخواهد شد.

وکيفيت آن چنان است که روز پنجشنبه اوّل آن ماه را روزه ميداري چون شب جمعه داخل شود ما بين نماز مغرب و عشاء دوازده رکعت نماز مي‌گذاري هر دو رکعت به يک سلام و در هر رکعت از آن يک مرتبه حمد و سه مرتبه اِنّا اَنْزَلْناهُ و دوازده مرتبه قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ مي‌خواني و چون فارغ شدي از نماز هفتاد مرتبه مي‌گوئي« اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ الاُْمِّيِّ وَعَلي آلِهِ» پس به سجده مي روي و هفتاد مرتبه مي‌گوئي:« سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ» پس سر ازسجده برمي‌داري وهفتاد مرتبه مي‌گوئي«رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَلِيُّ الاَعْظَمُ» پس باز به سجده مي‌روي و هفتاد مرتبه مي‌گوئي:« سُبُّوحٌ قُدّوُسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ» پس حاجت خود را مي‌طلبي که انشاءالله برآورده خواهد شد.

 

ف ... کیست؟...

 

فاحشه مرد یا زنی ست كه در  قلبش را به روي تن های برهنه باز مي كند

متاسف شدم وقتی ، مردی مُرد ، هنگامی که زنش را ، در حال زنا دید!

متاسف شدم وقتی زنی شوهرش را دوست نداشت  ولی به خاطر بچه هایش ماند!

متاسف شدم وقتی ،پسری، معشوقش را به خاطر پول ، از دست داد !

متاسف شدم وقتی،دختر، به خاطر شهوت نامردان باکرگیش را ،از دست داد!

متاسف شدم وقتی ، مردی ، ناموسش را ، به خاطر مواد ،به حراج گذاشت !

متاسف شدم وقتی ، جوانی ، ایمانش را بخاطر پول ، از دست داد !

مرد واقعی کیست...!

هشداربه خانمهادرموردانتخاب همسر ومرد زندگی

 مردان واقعی...!

مردان واقعیشما را در تعلیق نمیگذارند و به هر دری میزنند تا به دستتان بیاورند

مردان واقعیملاحظه شما و ابرویتان را میکنند و به خانواده تان احترام میگذارند

مرد واقعیرفتارش با شما خاص است و علاقه مندی  های شما را با اشتیاق دنبال میکند.

مرد واقعیاز آینده و جدی شدن روابط با شما صحبت میکند و از این موضوع طفره نمیرود

مرد واقعیشما را به دوستان و خانواده اش معرفی میکند

مرد واقعی و یک مرد عاشق حساب زمان از دستش میرود و قرارهایش از زمان مقرر فراتر میرود

مرد واقعیبرنامه های آینده اش را با شما تنظیم میکند و نشان میدهد آماده ازدواج است

ازاین  مردان دوری کنید

اگر مردی در شأن شما با شما رفتار نمیکند ارتباط را قطع کنید و منتظر تغییر رفتار و تبدیل او به یک خواستگار درست و حسابی نباشید

تغییر در رابطه را به دست زمان نسپارید. اگر چیزی امروز وجود ندارد فردا بدتر هم میشود

از مردانی که پیش از ازدواج تقاضای نامشروع رابطه جنسی دارند دوری کنید.

یک خائن همیشه خائن است. اگر رابطه ای را با دیگری به خاطر شما به هم زده است شما هم منتظر این اتفاق در مورد خودتان باشید

نسبت به کسی که برای خواسته های بحق شما انعطاف نشان نمی دهد، متعهد نشوید به او اعتماد نکنید

مردان هوسباز، امروز عاشق هستند و فردا فارغ! آنها خودشان هم نمی دانند دنبال چه هستند. این افراد عاشق عاشق شدن هستند نه دنبال تشکیل زندگی واقعی

مردانی که سر و ته هر چیزی را با زبان بازی هم می آورند آنها هنگام گردش یا مسافرت، خرج کردن را با زیرکی به گردن دیگری می اندازند. 

از مردان معتاد و دائم الخمر دوری کنید آنها معمولا یا بسیار بی خیالند یا پرخاشگر. افراد معتاد و دائم الخمر ثبات رفتاری ندارند و با این توجیه که در حال خود نیستند، رفتارهای بدشان را رفع و رجوع می کنند. نداشتن ثبات شخصیت، یکی از عواملی است که می تواند در فروپاشی زندگی نقش داشته باشد

از مردان بیکار و لاف زن هادوری کنید
مردانی که این خصوصیت رفتاری را دارند، دائم از این شاخه به آن شاخه می پرند. در هیچ کاری نمی مانند و پشتکار ندارند ولی به شدت از خودشان، کارهایشان و توانایی هایشان داد سخن سر می دهند. در واقع این افراد همه کاره و هیچ کاره اند

ازمردان خسیس دوری کنید
آنها همیشه به این فکرند که چطور می توانند کمتر خرج کنند. مردان خسیس با این تصور که مقتصد بودن خوب است و نباید بی دلیل و بی چون و چرا پول خرج کرد، از آنچه ذخیره و پس انداز کرده اند، لذت نمی برند و استفاده بهینه نمی کنند

از مردان رنجورنما دوری کنید
مردانی که با انجام هر کاری احساس رنجش خاطر و دایم ناله می کنند، آنها از همه چیز شکایت و همیشه احساس بیماری و ناخوشی دارند. معمولا مرتب سرکار نمی روند

 از مردان سلطه جو دوری کنید
مردان سلطه جو انتظار دارند هر چه می گویند، طرف مقابلشان اطاعت کند. خوی آنها زورگویی و سلطه جویی است. بیشتر هم با پرخاشگری کارشان را پیش می برند. مدام دنبال گرفتن تایید از شریک زندگی شان هستند و برای او تعیین تکلیف و از کارش انتقاد می کنند تا جایی که احساس بی ارزشی کند و به مرور زمان اعتمادبه نفسش را از دست دهد

از مردان  رفیق باز دوری کنید در ذهن این افراد همیشه عناوینی مانند: دوست، رفیق، مرام، معرفت و... آنقدر پررنگ است که همه چیز را تحت تاثیر قرار می دهد. این افراد دائم در تماس با دوستان خویش هستند و بیشتر وقت شان را با آن ها می گذرانند. آن ها به خاطر دوستان شان همه چیز زندگی شان را تحت الشعاع قرار می دهند

تماشاخانه ی دنیا

صحنه های زشت و زیبا

در تما شا خانه ی دنیا

فراوان است

چهره آرای جهان

نقش آفرینِ عشق و مرگ 

صحنه ها را کارگردان است

 عشق ،هستی بخش روح کائنات

مرگ ، سامان سازِ قانون حیات

 با نسیم صبحگاهی ، پرده بالا می رود

بال خونین کبوتر ، زیرِ چنگالِ عقاب

بر رخِ گل بوسه هایِ آفتاب

گردنِ آهو به دندانِ پلنگ

بازی پروانه ها

در سوسَنِستانی سراسر عطر و رنگ

خشم دریا ، موج کوبنده ، بلای مرگبار بار 

نوشداروی زلالِ آب پای کشتزار

لرزه ای سنگین بر اندام زمین

غارتِ جانِ هزاران نازنین

ساغر افشانی کند خورشید تاک

بوی جان باز آورد از جسم خاک ...!

 آنچه قانون حیات است و دوام کائنات

گر سراپا نوش و نیش

ناگزیر

من سرتسلیم می آرم به پیش

آنچه ویران می کند روح مرا

بی رحمیِ انسان به انسان است !

 صحنه های تیره ی تاریخ را ، هر بار

دیدگانم درنوردیده ست

با بغضی گران در اشک غلتیده ست

گرچه می خوانم : مسیحا را کسی با میخ ، روی دار  کوبیده ست !

گرچه از دژخیم او بی رحم تر هم ، دیده ی نابارورم دیده ست

گرچه صدها ، صد هزاران آدمی را

کوره های شوم انسان سوز ، بلعیده ست

باز ،حتی کشتن یک مرغ ، با دست بشر 

در باورم آسان نگنجیده ست !

کشتن انسان به تیر و تیغِ انسانی دگر...؟

آه ، این نه آسان است !

 دیگر این بیداد ، کارِ صحنه آرا نیست

حکم قانونِ حیات و کارِ دنیا نیست

پهنه ی این صحنه را ، زشتی چنان در خود فرو برده

که دیگر بازیِ پروانه ها هم

هیچ زیبا نیست !

 بال خونین کبوتر زیر چنگال عقاب

گردنِ آهو به دندان پلنگ

خشم دریا ، زلزله

هر چه طاقت سوز آید در نظر

چهره ی انسانِ محروم از عدالت

دادخواهِ بی گناه

هست طاقت سوز تر

تا فرو افتادن این پرده

چشم جان من

از تماشا رویگردان است

گریان است 

فریدون مشیری

خواب مرگ

خواب دیدم شب مرگ من است 

فصل پاييز گل و برگ من است 

غسل کردند و کفن پوشاندنم 

در ميان قبر خود خواباندنم 

زير تل خاک نا پيدا شدم 

همرهان رفتند و من تنها شدم 

از نهيب ترس اعضايم گرفت 

لرزه از وحشت سرا پايم گرفت 

بعد چندي باز شد چشم تنم 

دو ملک بودند بالاي سرم 

آن يکي با قهر سرکش آمده 

اين يکي با گرز آتش آمده 

آن يکي ميگفت از ربت بگو 

اين يکي ميگفت اعمال تو کو 

آن يکي ميگفت هان،وامانده اي 

اين يکي ميگفت تنها مانده اي 

از رفيقان و شفيقانت بگو 

از جسارت هاي پنهانت بگو 

با خودم گفتم عذابم ميکنند 

از شرار قهر آبم ميکنند 

واي بر من قلب من را ميدرند 

عنقريبم سوي آتش مي برند 

ترس و وحشت فوق حالت بود و بس 

پاي تا فرقم خجالت بود و بس 

زير لب گفتم به آوايي حزين 

پس کجايي يا امير المومنين 

ناگهان نوري به قلبم چيره شد 

ديده هاي خيره من خيره شد 

از کنار قبر من در باز شد 

قبر من گلخانه اي ممتاز شد 

آمد آقايي که يک سر نور بود 

قبر من از نور کوه طور بود 

از کلامش درد من درمان گرفت 

از نگاهش مرده من جان گرفت 

در کنارم ايستاد و خنده کرد 

خنده اي کرد و مرا شرمنده کرد 

گفت با اذن حق امدادش کنيد 

با تولاي من آزادش کنيد 

گر چه دور از انتظارم بوده است 

ليک عمري ريزه خوارم بوده است 

سال ها در هيئت من گريه کرد 

بارها بر غربت من گريه کرد 

در عزاي همسرم فرياد زد 

لطمه ها بر خود از آن بيداد زد 

اينک اين بند کفن را وا کنيد 

تا پلاک عشق او پيدا کنيد 

يک کبودي هست روي سينه اش 

حاکي از درد و غمي ديرينه اش 

از اوان کودکي با شور و شين 

سينه زن فرياد ميزد يا حسين

روز مادر ( شعر مادر از فریدون مشیری )

تاج از فرق فلک برداشتن                  جاودان آن تاج بر سرداشتن

در بهشت آرزو ره یافتن                     هر نفس شهدی به ساغر داشتن

روز در انواع نعمت ها و ناز                  شب بتی چون ماه در بر داشتن

صبح از بام جهان چون آفتاب                روی گیتی را منور داشتن

شامگه چون ماه رویا آفرین                  ناز بر افلاک اختر داشتن

چون صبا در مزرع سبز فلک                 بال در بال کبوتر داشتن

حشمت و جاه سلیمانی یافتن             شوکت و فر سکندر داشتن

تا ابد در اوج قدرت زیستن                   ملک هستی را مسخر داشتن

برتو ارزانی که ما را خوش تر است      لذت یک لحظه "مادر" داشتن !

 

مادر تو گلی خوشبو از بهشت خدایی که گلخانه دلم از عطرتو سرشار است ، از تبار فاطمه ای

وگویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشته اند پس همیشه دعایم کن چراکه دعایت سرمایه فردای

من است.

مادرم ! به پاس آنچه به من داده ای ، به ستایش محبتهای بی اندازه ات ، و به وسعت همه

خوبیهایت دوستت دارم

بهای زندگی

 

زندگی آنقدر سخت و مرموز است که ....

برای دانستن هر رمزی از ان باید و باید تکه ای از

جانت را بپردازی

 هر چیزی تودنیا قانونی دارد حتی قانونی غلط و دست و پا شکسته الا عشق

دریچه قلبت را که برای کسی باز میکنی وگمان کنی نیمه پنهان خودت را یافتی اما....

او هرگز چنین نمی پندارد حق هم با اوست که خودش را نیمه تو نمی داند زیرا او دنبال نیمه پنهان دیگری میگردد

عشق  افسانه ی آرزوهای شکست خوردست که هرگز به آن نمیرسی

عشق دردی کشنده که بر تن نحیفت هجوم می اورد تا تو را از پای در اورد و به نیستی بکشاند

عشق جنگجوی تبهکار و قهاریست که تا تو را شکست ندهد هرگز دست بردار نیست

یتیم...


یتیم کودکی خردسال که هیچ  دست نوازشگری برای پاک کردن اشکهایش نباشد هنگامیکه در راه افتادن زمین بخورد هیچ کسی دستش را نگیرد و همه منتظر باشند و ارزو کنند که توان بلند شدن را دستان کوچکش نداشته باشد هر وقت هر چیز گم شود او باشد که بگویند تقصیر این بوده که این اتفاق افتاده و هر زمان هر کسی چیزی را بشکند او باشد که بگویند او شکسته و هرگز از خودشان هم شرم نکنند هر اتفاق شومی بیفتد او باشد که بگویند مسببش تو هستی نه به سنت کاری داشته باشند نه به جسنیت نه به ناتوانی دستان کوچکت و نه  به ترس و وحشت چهره معصومت  که چقدر  دلهره داری

یتیم یعنی اینکه همه خوشحال میشوند از مرگت و اروزی مردنت  را دارند حتی اگر از شدت درد گریه کنی همه بگویند  بیخودی گریه میکند خودش را مسخره کرده و هرگز به اشکی که همه پهنای صورتت را گرفته توجهی نکنند و خودت باشی و خودت

ییتم که باشی اب جوش ریخته باشند روی بدنت و همه جونت تاول زده باشد وهمه بروند دنبال کارخودشان و رهایت کنند و تنهای تنهای تنها فقط اشک بریزی و هیچ کسی نباشد که لباسهای سوخته ات را در بیارود...

یتیم که باشی نه به موقع بخوابی نه هرگز خسته باشی نه هرگز حرف بزنی و نه هرگز از خودت دفاع کنی و نه توان دفاع داشته باشی

یتیم که باشی ازدواج هم بکنی هیچ کس  حامی و دلسوزت نیست هر کسی هر بلایی سرت می اورد کتک میخوری تحقیر میشی  زندونی میشی و هزار جو بلایی که خیلیها تحمل شنیدنش را هم ندارند یتیم  که باشی سر انجام زندگیت به جدایی ختم شود یک دربدری دیگر به سراغت می اید و یک غصه دیگر به غصه هایت اضافه میشود

یتیم که باشی و برچسب بیوه بودن هم بهت بخورد همه به چشم حقارت بهت مینگرند ومیخواهند ازت سوء استفاده کنند به هر قیمتی شده تا از پای درایی  و مجبورت کنند یا به خواسته های شوم آنها تن دهی یا گوشه عزلت و تنهایی را بگیری و بمانی با خودت و غصه هایت که هر روز مثل قارچ رشد میکنند و همه اطرافت پر شده و توان نفس کشیدن را هم نداری  

یتیم و بیوه که باشی دیگر مردم به چشم یک بیمار واگیردار بهت مینگرند ازتو گریزانند حاضرند با زنهای خیابانی ازدواج کنند و به قول خودشان آنها را اصلاح کنند ولی به تو به چشم یک موجود کثیف و نحس و نجس و چندش اور مینگرند تو کسی هستی که به نظر انها هرگز قابل تحمل نیستی و سزاوار مرگ و تنهایی و نابودی هستی حتی این مردم با زنهای همسردار معشوقه میشوند و زندگی آنها به جدایی کشیده میشود آن را بد نمی دانند ولی تو را بدترین شکل انتخاب میدانند و یا حتی تو را در حد انتخاب نمیدانند

 یتیم و بیوه که باشی انقدر شرایط را برایت دشوار و طاقت فرسا میکنند به قیمت اینکه تو بیکار شوی یا با خواسته انها تن دهی هرگز برایشان مهم نیست نه شرافتت نه عفت و ابرویت و نه هیچ چیز دیگر تو باید طبق خواسته ی  آنها باشی یا  تنهایی را برگزینی و بروی به دنیایی خودت و تنهای تنها باشی

یتیم و بیوه و تنها که باشی اینها یک ذره از انبوه دردهای پنهان و آشکارت هست و شبها تا صبح درخوابت اشک بریزی و از شدت گریه احساس خفگی کنی هیچ کس نیست که بیدارت کند و روزها تا شب گریه کنی کسی نیست صدایت کند که لحظه ای پهنای صورت از اشک خشک شود اینها فقط شمه ای ست از دردهای تنهایی و یتیمی و غربت و هیچ کس اینها را درک نمیکند مگر اینکه در این شرایط بوده باشد

یتیم که باشی اگر به کسی محبت کنی میگویند از بد جنسیش بود اگر مثل خودشان رفتار کنی بدترین ناسزاها را نثارت میکنند و به کل تو حق دوست داشتن و دوست داشته شدن نداری و  به حساب نمی ایی که بخواهی یا نخواهی اصلا خواستن حق تو نیست...

یتیمی یعنی سزاوار تنهایی و مرگ نیستی و تباهی

یتیم که باشی حتی اگر بلد نباشی فحش بدی و حرفهای رکیک بزنی باز  میگویند اینها همه فیلمش بود وگرنه ته ته همه  بی ادبا و بی نزاکتهاست اصلا تو حق درست و مودب بودن را هم نداری خلاصه یتیم و تنهای و بی سرپرست وبی پناه که باشی جزء ادمها به حساب نمی ایی که حق زنده بودن و زندگی کردن و درست بودن ونجابت را داشته  باشی.... باید مطابق میل و سوء   ظن های دیگران باشی چه بخواهی چه نخواهی به هر شکل قضاوت انها این است که خودشان گمان میکنند و حق هر نوع برداشت و سوء ظن را دارند و تو محکومی به همه بدیها و نحوست و رذالتهایی که انها در مورد تو می پندارند و این تو نیستی که باید باشی...

 تو نظر و افکار و تصورات و قصاوت قلب دیگرانی هستی که گمان میکنند و زندگیت را میسازند

باید تنها باشی و بگذاری همه دنیا و ادمهایش را به حال خودشان ....

 

یگانه دختر یتیمی که به اجبار تن به کارگری بنایی در سن پنچ سالگی داده و روزانه ۸ ساعت کار میکند

حرز حضرت فاطمه سلام الله علیها

حرز حضرت فاطمه ع (۱ )

بسم الله الرحمن الرحيم ، يا حى يا قيوم ، برحمتك اءستغيث فاءغثنى ، و لا تكلنى

 الى نفسى طرفه عين اءبدا، و اصلح لى شانى كله

 حرز حضرت فاطمه ع (۲)

بسم الله الرحمن الرحيم ، بسم الله النور، بسم الله نور النور، بسم الله نور على نور بسم الله

الذى هو مدبر الاءمور، بسم الله الذى خلق النور من النور.

الحمد لله الذى خلق النور من النور، و انزل النور على الطور، فى كتاب مسطور، فى رق

حرز حضرت جواد علیه السلام

يا نُورُ يا بُرْهانُ يا مُبينُ يا مُنيرُ يا رَبِّ اِكْفِنى الْشُّرُورَ وَ افاتِ الدُّهُورِ وَ

اى نور و اى دليل روشن و اى آشكاركننده اى نوربخش پروردگارا كفايتم كن از شرور و آفات روزگار و

اَسْئَلُكَ النَّجاةَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِى الصُّورِ

از تو خواهم رهايى را در روزى كه دميده شود در صور

خدا حافظ

خــداحـافـظ!خداحافظ! سلام خوب هر روزم

خداحافظ!خداحافظ! همیشه همدم و هـمراه

دلیل بغض بی وقـفه ، دلیل هق هق هـرگاه

خـداحـافظ!خداحافظ!عــزیز خـسته از تکـرار 

 نـگو تـقدیر ما این بود مـحاله بـین مـا دیـدار 

خـداحافظ!خـداحافظ! سیه پوش سراپـا نـور

شروع ناب هر شعرم ، تو ای نزدیک دور دور

صدای نـاب  روییــدن ،  غـریـق عاشق  دریــا

 پر از نام زلال توست ،‌ کـتاب سرنوشت مـن

اتفاق بیرحم

هرصبح چشمــــانم راکه بازمیکنم تــــو نیستی....

این بی رحــــمانه ترین اتفـــاق هــــر روز  است

پیشنه تاریخی شب یلدا و منشاء خوردن  هندوانه شب یلدا

شب یلدا یا شب چله آخرین روز آذرماه، شب اول زمستان و درازترین شب سال است. ایرانیان باستان با باور اینکه فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلند تر شده و تابش نور ایزدی افزونی می یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می کردند.
این جشن در ماه پارسی «دی» قرار دارد که نام آفریننده در زمان قبل از زرتشتیان بوده است که بعدها او به نام آفریننده نور معروف شد.
نور، روز و روشنایی خورشید، نشانه هایی از آفریدگار بود در حالی که شب، تاریکی و سرما نشانه هایی از اهریمن. مشاهده تغییرات مداوم شب و روز مردم را به این باور رسانده بود که شب و روز یا روشنایی و تاریکی در یک جنگ همیشگی به سر می برند. روزهای بلندتر روزهای پیروزی روشنایی بود، در حالی که روزهای کوتاه تر نشانه یی از غلبه تاریکی.

● پیشینه جشن
یلدا و جشن هایی که در این شب برگزار می شود، یک سنت باستانی است. این جشن مراسمی آریایی است و پیروان میتراییسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می کرده اند. یلدا روز تولد میترا یا مهر است. این جشن به اندازه زمانی که مردم فصول را تعیین کردند کهن است.

● مراسم و آداب جشن
برای در امان بودن از خطر اهریمن، در این شب همه دور هم جمع می شدند و با برافروختن آتش از خورشید طلب برکت می کردند.
آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه های گوناگون است که همه جنبه نمادی دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پری آن، آینده گویی می کنند.
جشن شب یلدا جشنی است که از ۷ هزارسال پیش تاکنون در میان ایرانیان برگزار می شود. ۷ هزار سال پیش نیاکان ما به دانش گاه شماری دست پیدا کردند و دریافتند که نخستین شب زمستان بلندترین شب سال است.
یکی دیگر از دلایل برگزاری این جشن، شب زادروز ایزدمهر یا میترا است. مهر به معنای خورشید است و تاریخ پرستش آن در میان ایرانی ها و آریایی ها به پیش از دین زرتشت بازمی گردد که پس از ظهور زرتشت این پیامبر او را اهورامزدا تعریف کرد. یکی از ایزدان اهورایی مهر بود که هم اکنون بخشی از اوستا به نامش نامگذاری شده.
در «مهریشت» اوستا آمده است؛ «مهر از آسمان با هزاران چشم بر ایرانی می نگرد تا دروغی نگوید».

● آیین های جشن شب یلدا
یکی از آیین های شب یلدا در ایران، تفال با دیوان حافظ است. مردم دیوان اشعار لسان الغیب را با نیت بهروزی و شادکامی می گشایند و فال دل خویش را از او طلب می کنند.
در برخی دیگر از جاهای ایران نیز شاهنامه خوانی رواج دارد. بازگویی خاطرات و قصه گویی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها نیز یکی از مواردی است که یلدا را برای خانواده ایرانی دلپذیرتر می کند. اما همه اینها ترفندهایی است تا خانواده ها گرد یکدیگر آیند و بلندترین شب سال را با شادی و خرسندی به سپیده برسانند.
در سراسر ایران زمین، جایی را نمی یابید که خوردن هندوانه در شب یلدا جزء آداب و شیوه آن نباشد. در جاهای گوناگون ایران، گونه های تنقلات و خوراکی ها به تبع ژیرامون و شیوه زندگی مردم منطقه بهره برده می شود اما هندوانه میوه ای است که هیچ گاه از قلم نمی افتد، زیرا شمار زیادی به این باورند که اگر مقداری هندوانه در شب چله بخورند در سراسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند سرما و بیماری بر آنها غلبه نخواهد کرد.
مردم شیراز در شب یلدا به شب زنده داری می پردازند و برخی نیز بسیاری از دوستان و بستگان خود را دعوت می کنند. آنها در این شب سفره یی می گسترانند که بی شباهت به سفره هفت سین نوروز نیست و در آن آینه را جای می دهند. گونه های بی شمار آجیل و تنقلاتی چون نخودچی، کشمش، حلواشکری، رنگینک و خرما و میوه هایی چون انار و به ویژه هندوانه خوراکی های این شب را تشکیل می دهند.
در آذربایجان مردم هندوانه چله (چیله قارپوزی) می خوردند و باور دارند که با خوردن هندوانه لرز و سوز و سرما به تن آنها تاثیری ندارد.
در اردبیل رسم است که مردم، چله بزرگ را سوگند می دهند که زیاد سخت نگیرد و معمولاً گندم برشته (قورقا) و هندوانه و سبزه و مغزگردو و نخودچی و کشمش می خورند. در گیلان هندوانه را حتماً فراهم می کنند و باورمندند که هرکس در شب چله هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمی کند و در زمستان سرما را حس نخواهد کرد. «آوکونوس» یکی دیگر از میوه هایی است که در این منطقه در شب یلدا رواج دارد و به روش خاصی تهیه می شود.
در فصل پاییز، ازگیل خام را در خمره می ریزند، خمره را پر از آب می کنند و کمی نمک هم به آن می افزایند و در خم را می بندند و در گوشه یی خارج از هوای گرم اتاق می گذارند، ازگیل سفت و خام، پس از مدتی پخته و آبدار و خوشمزه می شود. آوکونوس (ازگیل) در اغلب خانه های گیلان تا بهار آینده یافت می شود و هر زمان هوس کنند ازگیل و تازه و پخته را از خم بیرون می آورند و آن را با گلپر و نمک در سینه کش آفتاب می خورند.بنا به روایت مردم کرمان تا سحر انتظار می کشند تا از قارون افسانه یی استقبال کنند. قارون در پوشاک هیزم شکن برای خانواده های فقیر تکه های چوب می آورد. این چوب ها به زر دگرگون می شوند و برای آن خانواده، ثروت و روزی به همراه می آورند.

● جشن شب یلدا
جشن شب یلدا یک جشن کاملاً زنده است و همه مسیحیان جهان این جشن را با نام جشن تولد مسیح برگزار می کنند. یلدا و مراسمی که در نخستین شب بلند زمستان و بلندترین شب سال برپا می کنند سابقه یی بسیار دراز داشته و مربوط می شود به ایزد مهر.
این جشن که یکی از کهن ترین جشن های ایران باستان است در اصطلاح به آن شب چله هم می گویند. چله بزرگ از یکمین روز دی ماه جشن خرم روز تا دهم بهمن که جشن سده است به طول می انجامد و آن را چله بزرگ می نامند به آن دلیل که شدت سرما بیشتر است، آنگاه چله کوچک فرا می رسد که دهم از بهمن تا بیستم اسفند به طول می انجامد و سرما کم کم کاسته می شود.
چله اول که اولین روز زمستان و یا نخستین شب آن است تولد مهر و خورشید شکست ناپذیر است، زیرا مردم دوره های گذشته که پایه زندگی شان برکشاورزی و چوپانی قرار داشت و در طول سال با سپری شدن فصل ها و تضادهای طبیعت خو داشتند و براثر تجربه و گذشت زمان با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت حرکت و قرار ستارگان آشنایی یافته و کارها و فعالیتشان را براساس آن تنظیم می کردند و به تدریج دریافتند که کوتاهترین روزها آخرین روز پاییز یعنی سی ام آذر و بلندترین شب ها شب اول زمستان است اما بلافاصله بعد از این با آغاز دی روزها بلندتر و شب ها کوتاه تر می شود.
اقوام قدیم آریایی جشن تولد آفتاب را آغاز زمستان می گرفتند خصوصاً ژرمن ها که این ماه را به خدای آفتاب نسبت می دهند و زیاد هم بی تناسب نیست چرا که آغاز زمستان مثل تولد خورشید است که از آن روز در نصف کره شمالی رو به افزایش و ارتفاع و درخشندگی می گذارد و هر روز قوی تر می شود. در این شب آتش برمی افروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیاطین نابود شده و بگریزند و همچنان که خورشید به مناسبت فروغ و گرمای کارسازش تقدس پیدا کرده بود آتش نیز همان والایی را نزد مردمان دارا شد.
چون تاریکی فرا می رسید در پرتو روشنایی آتش تاریکی اهریمنی را از بین می بردند. در شب یلدا یا تولد خورشید افراد دور هم جمع می شدند و جهت رفع این نحوست آتش می افروختند و خوان ویژه مانند سفره یی که عید نوروز تهیه می کنند اما محتویات آن متفاوت است می گستراندند و هر آنچه میوه تازه فصل که نگهداری شده بود و میوه های خشک در سفره می نهادند.
این سفره جنبه دینی داشته و مقدس بود و از ایزد خورشید روشنایی و برکت می طلبیدند تا در زمستان به خوشی سر کنند و میوه های تازه و خشک و چیزهای دیگر در سفره تمثیلی از آن بود که بهار و تابستانی پربرکت داشته باشند و همه شب را در پرتو چراغ و نور و آتش می گذراندند تا اهریمن فرصت دژخویی و تباهی نیابد. سفره شب یلدا سفره میزد است و میزد عبارت است از میوه های تر و خشک و آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان لرک که از لوازم این جشن بود که به افتخار و ویژگی مهر یا خورشید برگزار می شد.
امروز هم ایرانیان در سراسر جهان این جشن زیبا را در کنار یکدیگر برگزار می کنند و به خواندن شاهنامه و گرفتن فال حافظ می پردازند.

میرزا حاجب، بالکل تخم هندوانه بر زمین‌هایش ریخته بود. وقت محصول همه انگشت به دهان بودند از درشتی هندوانه‌ها و سبزی جلدشان و سرخی گلگونِ درون‌شان. مردم می‌گفتند که بیشتر از دانه‌های گندم و جو هندوانه حاصل آمده است.
انگار از هر تخمی هفتاد هندوانه بل اکثر زاده شده بود. آن سال میان حاجب و داروغه اختلافی بود.
داروغه که خبر را شنید به سعایت نزد حاکم رفت و با رشوه به حکیم ویرا مجاب کرد که از مضرات هندوانه بگوید. سعایت داروغه کارساز آمد و حاکم جارچیان را دستور داد تا حکم قدغن اکل هندوانه و شرب ماء آن را اعلان کنند.
میرزا که فردی کیّس بود، هندوانه ها را در انبار بزرگی زیر کاه نهاد. وقتی که سرما همه‌جا چیره گشت و روزهای خزان خزان می‌گشت، وی نزد حکیم دربار رفت و دو برابر رشوه‌ی داروغه به او سکه زر داد. جارچیان حاکم فردایش جار می زدند که اکل و شرب هندوانه جایز است بل خوردن آن در شب چله، ضامن سلامت.
هندوانه‌های رنجور میرزا به قیمتی گزاف‌ترفروش رفتند.

بدن حضرت رقيه

بدن حضرت رقيه

مرحوم شيخ احمد كافى اين شهيد گمنام و سرباز واقعى امام زمان و عاشق ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف و واعظ شهير و شهيد در راه دين رضوان اللّه تعالى عليه فرمود: مرحوم سيد هاشم رضوان اللّه تعالى عليه يكى از علماء بزرگ شيعه شام بود كه سه دخترداشته ، مى گويد يكى از دخترهايم خواب رفت يك شب بيدار شد صدا زد: بابا در شب بى بى رقيه را خواب ديدم . بى بى به من فرمود: دختر به بابات سيدهاشم بگو آب آمده در قبر من و بدن من نارحت است قبر مرا تعمير كنيد. بابا اعتنائى نكرد، مگر مى شود با يك خواب دست به قبر دختر امام حسين ع زد.
فردا شب دختر و سطى همين خواب را ديد: باز بابا اعتنايى نكرد. شب سوم دختر كوچولوى سيد اين خواب را ديد شب چهارم خود سيد هاشم مى گويد خوابيده بودم يك وقت ديدم يك دختر كوچولو دارد مى آيد اين دختر از نظر سِنّى كوچك است اما آنقدر با اُبهت است باصولت و جلالت دارد مى آيد رسيد جلوى من به من فرمود سيد هاشم مگر بچه هايت به تو نگفتند كه من ناراحتم قبر مرا تعمير كن ؟

 

 

  گفت : من با وحشت از خواب پريدم رفتم والى شام را ديدم جريان را گفتم والى نامه نوشت به سلطان عبد الحميد، سلطان جواب نوشت براى والى كه ما جراءت نمى كنيم اجازه نبش قبر بدهيم به همين آقاى سيد هاشم بگوئيد خودش اگر جراءت مى كند قبر را نبش كند و بشكافد پائين برود قبر را تعمير كند مادست نمى زنيم سيد هاشم چند تا از علماى شيعه را ديد، اينها حرم را قُرُقْ كردند، ضريح را كنار گذاشتند كلنگ به قبرزدند، مقدار كمى كه قبر را كندند آثار رطوبت پيدا شد، پائين تر رفتند، ديدند آب آمده در قبر بدن بى بى در كفن لاى آب افتاده ، سيد هاشم رفت پائين دستهايش را برد زير بدن اين سه ساله ، بدن را با كفن از توى آبها آورد بيرون ، روى زانويش ‍ گذاشت ، آب قبر را كشيدند، نزديك ظهر شد، بدن را گذاشتند در يك پارچه سفيد نماز خواندند، غذا خوردند، دو مرتبه آمد بدن را گرفت روى دستش ، تا غروب اينها مشغول بودند، تا سه روز قبر را تعمير كردند، و به جاى آب گُلاب مصرف مى كردند، و گِل درست مى كردند و قبر را مى ساختند، جلوگيرى از آن آبها شد و قبر ساخته شد، يك تكه پارچه ديگر سيدهاشم از خودش آورد، روى كفن انداخت ، بدن را برداشت ، در قبر گذارد. علماى شيعه مى گويند در اين چند روز همه گريه مى كردند سيد هاشم هم همينطور، اما روز سوم وقتى سيد هاشم بدن را در قبر گذاشت و آمد بيرون ديگر داد مى زد گفتم سيد هاشم چى شده چرا فرياد مى زنى ؟ گفت به خدا ديدم آنچه شنيده بودم ، اين كلمه را بگويم امروز آتشت بزنم هِى داد مى زد رفقا به خدا ديدم آنچه شنيده بودم . گفتيم سيد هاشم چه ديدى ؟ گفت به خدا وقتى اين بدن را بردم در قبر دستم را از زير بدن بيرون كشيدم يك مقدار گوشه كفن عقب رفت ديدم هنوز بدنش ‍ كبود و سياه است ، هنوز جاى آن تازيانه ها روى بدن اين سه ساله باقى است . 

اول ماه صفر

ماه صفر
در نامگذاري اين ماه، دو وجه ذكر كرده‏اند:
1. از «صُفْرَة (زردي)» گرفته شده؛ زيرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاييز و زردي برگ درختان بوده است.
2.از «صِفْر (خالي)» گرفته شده؛ زيرا مردم پس از پايان ماه‏هاي حرام، رهسپار جنگ مي‏شدند و شهرها خالي مي‏شد.
اين ماه، معروف به شومي و بدشگوني است. از پيامبر اكرم (ص) درباره ماه صفر، چنين نقل شده است:
هر كس خبر تمام شدن اين ماه را به من دهد، بشارت بهشت را به او مي‏دهم.
لذا در اين ماه، به دادن صدقه اهتمام بيشتري شود و براي ايمني از بلاها، دعاي زير هر روز ده مرتبه خوانده شود:
يا شَديدَ الْقُوي‏ وَيا شَديدَ الْمِحالِ يا عَزيزُ يا عَزيزُ يا عَزيزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَميعُ خَلْقِكَ فَاكْفِني‏ شَرَّ خَلْقِكَ يا مُحْسِنُ يا مُجْمِلُ يا مُنْعِمُ يا مُفْضِلُ يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي‏ كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ وَصَلَّي اللَّهُ عَلي‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏
الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَ!
اي سخت نيرو، و اي سختگير! اي عزيز، اي عزيز، اي عزيز! خوارند از بزرگي‏ات همه خلقت. پس كفايت كن از من شرّ خلق خودت را، اي احسان بخش! اي نيكوكار! اي نعمت بخش! اي عطا دِه! اي كه معبودي جز تو نيست! منزّهي تو! به راستي من از ظالمانم. اجابت كرديم برايش و نجاتش داديم از غمّ و همچنين نجات دهيم مؤمنان را، و رحمت كند خدا بر محمّد و آل پاك و پاكيزه‏اش!

وقايع روز اوّل ماه صفر:
شهادت زيد بن علي بن حسين در سال 121 ه.ق.

وقايع روز سوم ماه صفر:
ولادت امام باقر (ع) در سال 57 ه.ق.

اعمال روز سوم ماه صفر:
1. نماز گزاردن. دو ركعت نماز كه در ركعت اوّل، سوره حمد و فتح، و در ركعت دوم، سوره حمد و اخلاص خوانده شود.
پس از نماز:
الف) صد مرتبه صلوات.
ب) صد مرتبه «اَللَّهُمَّ الْعَنْ الَ اَبي‏ سُفْيانَ».
ج) صد مرتبه استغفار گفته شود و از خداوند متعال، طلب حاجت شود.
وقايع روز هفتم ماه صفر:
ولادت امام موسي كاظم (ع) در سال 128 ه.ق.

وقايع روز بيستم ماه صفر:
اربعين حسيني.
بازگشت اسيران حادثه كربلا به كوفه.

اعمال روز بيست و هفتم صفر:
1. خواندن زيارت امام حسين (ع).
2. خواندن زيارت اربعين. در روايتي از امام عسكري (ع)، خواندن زيارت اربعين، از نشانه‏هاي مؤمن بر شمرده شده است.
وقايع روز بيست و هشتم ماه‏
رحلت پيامبر اكرم (ص) در سال 11 ه.ق‏
شهادت امام حسن مجتبي (ع) در سال 50 ه.ق‏

اعمال روز بيست و هشتم صفر:
1. عزاداري و سوگواري كردن.
وقايع روز سي‏ام ماه‏
شهادت حضرت رضا (ع) در سال 203 ه.ق اتفاق افتاد. البته تاريخ شهادتش را آخر ماه صفر نقل كرده‏اند ولي معلوم نشد در سال شهادت، اين ماه بيست و نه روز بود يا سي روز. (293)
منابع:
- المراقبات، جواد الملكي التبريزي، چاپخانه حيدري، قم، 1381 ق، ص 18.
- مفاتيح الجنان‏، شيخ عباس قمي، افتخاري، تهران، 1375 ش، ص 293.
- آشنايي با زندگي امام باقر (ع) ولادت امام محمد باقر (ع)، در اوّل ماه رجب، يا سوم ماه صفر سال 57 هجري در مدينه بوده است. ايشان در روز دوشنبه هفتم ذي حجّه سال 114 هجري در مدينه وفات نمود. بارگاه نوراني آن حضرت، قبرستان بقيع، و مدت عمر ايشان، 57 سال است. پدر بزرگوارش، امام سجّاد (ع) و مادرش، فاطمه دختر امام حسن (ع) بود. آن حضرت، «ابن الخيرتين» و «عَلَويٌّ بين علوّيين» بود. فرزندان آن حضرت عبارت‏اند از: 1. جعفر [امام صادق (ع)]، 2.عبداللَّه، 3. ابراهيم، 4. عبيداللَّه، 5. علي، 6. زينب. 7. امّ‏سلمه.
دوره امامت آن حضرت و فرزند بزرگوارش امام صادق (ع)، مقارن با تبليغات سرّي بني عبّاس و درگيري آنان با حاكمان بني‏اميّه بود. بدين جهت، فرصتي مناسب، براي اين دو امام در نشر دين و تعليم و تربيت به وجود آمد. امامت آن حضرت، نُه يا ده سال به طول انجاميد.
زمامداران غاصب در دوره ايشان عبارت‏اند از: 1.وليد بن عبدالملك، 2. سليمان بن عبدالملك، 3. عمر بن عبدالعزيز، 4.يزيد بن عبدالملك، 5.هشام بن عبدالملك.
از سخنان آن حضرت است:
عالِمٌ يُنْفَعُ بِعِلْمِهِ اَفْضَلُ مِنْ سَبْعينَ اَلْفِ عابِدٍ.
دانشمندي كه از دانش او سود برده شود، از هفتاد هزار عبادت كننده [بدون علم‏]، برتر است.
- بحارالأنوار، محمّد باقر المجلسي (م 1111 ق)، المكتبة الاسلامية، ج 98، ص 348.
- همان.
- همان؛ مفاتيح الجنان، ص 467.
- همان.
- حضرت رضا (ع)، در روز 11 ذي حجّه سال 148 هجري در مدينه به دنيا آمد و در آخر صفر سال 203 هجري در طوس در 55 سالگي به شهادت رسيد. بارگاه ملكوتي آن حضرت در مشهد مقدّس است. پدر بزرگوارش حضرت موسي بن جعفر(ع) و مادرش امّ‏البنين (نجمه) نام داشت.
شيخ مفيد و طبرسي گفته‏اند: امام رضا (ع) يك فرزند داشت و نام او محمد بن علي‏[جواد (ع) ]بود. امامت آن حضرت، بيست سال بود. ده سالِ آن در خلافت هارون الرشيد، پنج سال در حكومت امين و پنج سال ديگر، در حكومت مأمون واقع شد.
وقتي مأمون روي كار آمد، از حضرت دعوت كرد تا به مَرْو بيايد و بر اين دعوت، اصرار ورزيد تا اين كه در سال 200 ه.ق. حضرت مدينه را به مقصد مَرْو ترك كرد.
حوادث مهمّ اين سه سال عبارتند از:
1. عبور حضرت از نيشابور و خواندن حديث «سلسلة الذَهَب» در جمع مردم آن شهر؛
2. قبولي مشروط ولايت عهدي مأمون در سال 201 ه.ق.
3. مناظرات علمي حضرت با علماي ملل و اديان.
4.رفتن حضرت براي اداي نماز عيد فطر و برگرداندن ايشان به دستور مأمون.
كلمات گهربار ايشان، در مجموعه‏هاي مستقل گردآوري شده و موجود است از جمله:
1. عيون أخبار الرضا (ع)، شيخ صدوق.
2. مسند الامام الرضا (ع) (2 ج)، عزيز اللَّه عطاردي.
3. موسوعة كلمات الامام الرضا(ع)، پژوهشكده باقرالعلوم (ع).

دشت بلايي كربلا

دشت‌ غم‌ دشت‌ عطش‌ دشت‌ بلايي‌ كربلا

سينه‌ سوز و جانگذار و غم‌ فزايي‌ كربلا

زود باشد كاروان‌ در كوي‌ تو منزل‌ كند

ميزبان‌ حضرت‌  خون‌  خدايي‌  كربلا

خيمه‌هاي‌ عاشقان‌ برپا شود در خاك‌ تو

 تو به‌ حج‌ عشق‌ تصوير منايي‌ كربلا

آية‌ عشقي‌ ولي‌ هرگز نمي‌شد باورت

‌ افكني‌ بين‌ دو عاشق‌ را جدايي‌ كربلا

روز عاشورا كه‌ باغ‌ فاطمه‌ پرپر شود

همنوا با زينبش‌ نغمه‌ سرايي‌ كربلا

آن‌ زمان‌ كه‌ دست‌ عباس‌ از بدن‌ گرددجدا

ميزبان‌ مقدم‌ خيرالنسايي‌ كربلا

عصر عاشورا كه‌ آيد قتلگاهت‌ ديدني‌ است

‌ عشق‌ با خون‌ مي‌كند جلوه‌ نمايي‌ كربلا

كاش‌ مي‌گفتي‌ كه‌ گلچين‌ لاله‌ را پرپر مكن‌

 واي‌ زين‌ نامردمي‌ و بي‌ حيايي‌ كربلا

ميهمان‌ را با لب‌ عطشان‌ چه‌ قومي‌ مي‌كشد؟

 واي‌ از اين‌ كوفه‌ و اين‌ بي‌ وفايي‌ كربلا

اي‌ زمين‌ اي‌ ارض‌ اقدس‌ اي‌ حريم‌ كبريا

 تا ابد با آل‌ زهرا همنوايي‌ كربلا

محتشم

با عرض تسلیت ایام خونبار محرم

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پرورده‌ی کنار رسول خدا، حسین

کشتی شکست خورده‌ی طوفان کربلا
در خاک و خون تپیده‌ي میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او فاش می‌گریست
خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکند
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه‌ی سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون  بی‌ستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله‌ برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان‌ که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه‌ي دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی به روز حشر
با این عمل معامله‌ی دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم  برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند

بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله‌ی انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید
زان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند
آن در که جبريیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وآن‌گه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشه‌ی ستیزه درآن دشت کوفیان
بس نخل‌ها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه‌ی خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو
فریاد بر در ِ حرم کبریا زدند

روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنه‌ی او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروه‌ي عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه‌ی ایمان شود خراب
از بس شکست‌ها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یک‌باره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون‌نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روح‌الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دل ‌است و هیچ دلی نیست بی‌ملال

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک‌باره بر جریده‌ی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
آرند شرم  کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خون‌چکان ز خاک
آل علی چو شعله‌ی آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصه‌ی محشر قدم زنند
جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا
در حشر صف‌زنان صف محشر به هم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبريیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب‌وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبريیل
گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار
با آن‌که سر زد آن عمل از امت نبی
روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وان‌گه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملايک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخم‌های کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی‌اختیار نعره‌ی هذا حسین زود
سر زد چنان‌که آتش از او در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعه‌الرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

این کشته‌ی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان‌سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه‌ي محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده‌ي دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشك و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه‌ی عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین‌فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تن‌های کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه‌ی کربلا ببین

یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه‌ی طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که از این شعر خون‌چکان
در دیده‌ اشك مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز
روی زمین به اشک جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای
وز کین چه‌ها در این ستم‌آباد کرده‌ای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای
ای زاده‌ي زیاد نکرده است هیچ‌گه
نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای
کام یزید داده‌ای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای
بهر خسی که بار درخت شقاوت است
در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشر درآورند

مجال کو؟ قیصر امین پور

چه بگویم؟ مجال کو؟ .......

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟

شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی

گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را

چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم

آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند

حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟

حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت

می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را, می‌جویمت چنان که لب تشنه آب را

محو توام چنان که ستاره به چشم صبح, یا شبنم سپیده‌دمان آفتاب را

بی‌تابم آنچنان که درختان برای باد, یا کودکان خفته به گهواره تاب را

بایسته‌ای چنان که تپیدن برای دل, یا آنچنان که بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت, چونانکه التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی, با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را

خدا حافظی

آواز عاشقانه ی من در گلو شکست

حق با سکوت بود ،صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه ی دل من در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

ای داد،کس به داغ دل باغ ،دل نداد

ای وای،های های عزا در گلو شکست

"بادا "مباد گشت "مباد ا"به باد رفت

"آیا "ز یاد رفت و "چرا "در گلو شکست

فرصت گذشت وحرف دلم نا تمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خدا حافظی کنم

بغضم امان نداد وخدا ... در گلو شکست

قیصر امین پور

ناگهان چقدر زود دیر می شود

حرف‌های ما هنوز ناتمام ....


تا نگاه می‌کنی :

وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی!

پیش از آن‌که با خبر شوی

لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود

آی .....

ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان

چقدر زود

دیر می‌شود!

قیصر امین پور

جرأت دیوانگی

انگار مدتی است که احساس می کنم

خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام

احساس می کنم که کمی دیر است

دیگر نمی توانم

هر وقت خواستم

در بیست سالگی متولد شوم

انگار

فرصت برای حادثه

از دست رفته است

از ما گذشته است که کاری کنیم

کاری که دیگران نتوانند

فرصت برای حرف زیاد است

اما

اما اگر گریسته باشی...

آه ...

مردن چه قدر حوصله می خواهد

بی آنکه در سراسر عمرت

یک روز ، یک نفس

بی حس مرگ زیسته باشی !

انگار

این سالها که می گذرد

چندان که لازم است

دیوانه نیستم

احساس می کنم که پس از مرگ

عاقبت

یک روز

دیوانه می شوم !

شاید برای حادثه باید

گاهی کمی عجیب تر از این

باشم

با این همه تفاوت

احساس می کنم که کمی بی تفاوتی

بد نیست

حس می کنم که انگار

نامم کمی کج است

و نام خانوادگی ام ، نیز

از این هوای سربی

خسته است

امضای تازه ی من

دیگر

امضای روزهای دبستان نیست

ای کاش

آن نام را دوباره

پیدا کنم

ای کاش

آن کوچه را دوباره ببینم آنجا که ناگهان

یک روز نام کوچکم از دستم

افتاد

و لابه لای خاطره ها گم شد

آنجا که

یک کودک غریبه

با چشم های کودکی من نشسته است

از دور

لبخند او چه قدر شبیه من است !

آه ، ای شباهت دور!

ای چشم های مغرور !

این روزها که جرأت دیوانگی کم است

بگذار باز هم به تو برگردم !

بگذار دست کم

گاهی تو را به خواب ببینم!

بگذار در خیال تو باشم!

بگذار ...

بگذاریم!

این روزها

خیلی برای گیره دلم تنگ است !